کیفیت را از ما بدزدید

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 



 
دوستت دارم
گـــــــــفتم دوســتت دارم

نــــگاهی بـه من کـرد و گفت چـــــندتا؟

دســــتانم را بــــــالا بـــــــــردم و تـــمام انـــــگشتهایم را نــــــشانش دادم امـــــــــا اون به کـف دســــــتم نـگاه میــــــکرد که خـالی بــــــــــــــــــود


http://lovetarin.org/wp-content/uploads/2010/10/www.LOvetarin.com-love-photo-41.jpg


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



اهمیت
گــــــــــاهی باید دور خود یک دیـــــــــوار تنــــهایی کشید!

نــه برای اینکه دیــگران را از خود دور کنی

بـــــــــرای اینـــــکه ببینی  بـــــرای چــــــــه کــــــــسانی اهمیت داری کـــه  این دیــــــــــــوار را بشکنند

http://lovetarin.org/wp-content/uploads/2010/10/www.LOvetarin.com-love-photo-6.jpg


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



دلبستگی
امــوخته ام کــــــــه نــــبایــــد وابــــسته شـــــــد و نه به هیچــــــــکس و نه هیـــچ رابـــطه ای

و ایـــــــــــن نشـــــــدنی ترین اصــــــــــلی بــــــــــود کـــــــــه امــوخته ام

http://lovetarin.org/wp-content/uploads/2010/10/www.LOvetarin.com-love-photo-3.jpg


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



سکوت
هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسس!

ساکت!

یـــــــک کـــــــــف مرتـب به افتخاره رفتنــــش بـــزنید

چـــــــه بـــــا احــساس منو گــــــــــذاشت و رفـــــــــت...


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



دنیای من
هــــــیچوقـــــــت از خـــــــدا نــــخواســــــــتم دنـــیا مال مـــــــــن بــــــــــاشه ...

فـــــــــقط میخواســـــــــتم ...

اونی کــــــه مـــــــــاله منه واســــــــــه هیشکی نباشــــــــــه

http://gallery.night-skin.com/images/gallery/Night-Skin.com-%D8%B9%DA%A9%D8%B3%20%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%82%D9%84%D8%A8-59067.jpg


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



زنجیر

این دشــــــوار است...

تا ابلــــــــــهان را ...

از زنجــــــیری که برای آن ... حرمت قائلند ...

آزاد کنیم....

ولتر.......................................................این حوا را ترانه نامیدند...


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



بدون شرح
مرداب به رود گفت:تو چرا زلالی و من اینگونه

رود گفت چون من درحال گذرم ولی تو ثابت مانده ای

21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



جدایی

چقدر کم توقع شده ام

نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست

مرا به آرامش می رساند….

حتی اصطحکاک سایه هایمان…


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



دل تنهای من
مچاله کن ، بشکن ، بند بزن ، خط بزن ، خلاصه راحت باش …

ارث پدرت نیست ، دل تنهای من است !!!

21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



قلب من...
خیال کن قلبـــ من شکستنی نیستـــــــ

خیال کن حق م تنها بمونمـــــــــــ

خیال کن عاشقمــــــــ بودی ولی من

شاید قدر تورو هرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز ندونم

گذشتی از منو ساکتـــــــــــ نشستمــــــــــ

گذشتی از منو دیدی ک خسته امـــــــــــ

21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



بلوک 15 طبقه 3

حس اين روزهاي من پر از سردرگمي هس. يه آن خوشحالم و يه دقيقه بعدش ناراحت .

فوق العاده دل نازك شدم و بيشتر از هر كسي دوست دارم كه با شوهري باشم  و ساعت ها باهاش حرف بزنم .

ديگه كاملا مطمئن شديم كه خونمون رو تا آخر شهريور نميدن. يعني تحويل خونه ميافته توي مهر ماه. و منو شوهري مجبور هستيم كه  يك ماهي رو با خونواده هامون زندگي كنيم .

يه جورايي  برام اين قضيه قابل هضم نيست . يه حس كاملا غريبي دارم .

شايد نبايد اينجوري بهش فكر كنم.

امروز سرگرم كار بودم كه يه اس ام اس  در مورد خونمون به دستم رسيد. آپارتمانمون تعيين واحد شده .  بلوک ۱۵، طبقه سوم  !!!!

و اين همون چيزي بود كه بارها و بارها از خدا خواسته بوديم.

با خوندن اس ام اس حالم به كل عوض  شد.  بازم خداي مهربون لطقش رو تمام و كمال شامل حال ما كرد .

بهت زنگ زدم و با شادي هرچه تمام تر گفتم: قرار بود خونمون طبقه چند باشه؟؟؟ گفتي : ۳ يا ۴ . گفتم اما من به خدا گفته بودم كه طبقه 3 و حالا هم افتاديم طبقه 3. هردومون كلي ذوق كرديم. !!!

خدايا شكرت. باينكه امروز يه كمكي حالم خوب نبود اما تو دلم رو شاد كردي.

كاشكي يه ذره از اين مهربوني و بخشايشت هم تو وجود بعضي هامون بود. كاش بفهميم كه داريم با زندگيمون چيكار ميكنيم. كاشكي يادمون بمونه كه يكي هميشه همه كارامون رو ميبينه، پس اين همه واسه هم نقش بازي نكنيم.

كاشكي به اين ايمان برسيم كه اگه دل شكونديم، خيلي زودتر از اون چيزي كه فكرش رو بكنيم به آهش گرفتار ميشيم.

خدايا هواي هممون رو داشته باش.

ديشب كه داشتيم در مورد  نوع ارتباطمون با خدا صحبت ميكرديم، نا خوداگاه صحبت هامون به شغل و كار كشيده شد. از ته دلم واسه دختر گمگشته و فرزانه جونم دعا كردم كه هم خودشون و هم شوهراشون يه كار خيلي خوب پيدا كنن .

۴۹ روز تا عروسیمون مونده. استرس ندارم . اما یه کوچولو نگرانم. مخصوصا نگران مهمون هامون که بعضی هاشون به خاطر اختلاف خانوادگی نمیان. همین موضوع چند روزه که خط خطیم کرده.

یکی از چیزایی که این روزها شنیدنش بهم آرامش میده رضایت شوهری از محیط کار جدیدشه!!! دنیا رو بهم میده وقتی با لبخند و زضایت خاطر بهم میگه که واقعا از کار جدیدش راضیه و واقعا آرامش دارم.

خدای مهربونم مرسی که این کار رو به شوهری دادی. همین که اعصابش راحته واسم دنیا دنیا ارزش داره.

 


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



آیا کلیپ اسپرت؟؟؟؟

درگير كار خاصي نيستم اما  حوصله نوشتن هم ندارم. روزه ميگيرم. خيلي سختمه اما يه چيزي تو دلم ميگه كه بايد حتما روزه بگيرم .

بيش از اندازه به آقاي شوهر وابسته شدم. باور كردني نيست اما دلم نميخواد كه برم خونه پدريم. ترجيح ميدم برم خونه مادر شوهري  تا پيش آقامون باشم.

تو هم همين جوري. به قول خودت ، يه 2،3 هفته اي ميشه كه بيش از حد بهم وابسته شديم و البته عاشق!!!!

مرحله اخر پولي كه بايد واسه خونمون بريزيم، داره نزديك ميشه . بايد دوباره جيبمون رو بتكونيم . كلي پول از شركت قبليت ميخوايم كه هنوز بهمون ندادن و هيچ خبري هم ازشون نيس و كلي هم خريد هاي نكرده داريم .

احتمالا اگه برنامه هامون جور شه، فكر كنم كه مادر شوهري واسه ماه عسل بفرستتمون مشهد. خدا كنه كه به قول معروف امام رضا بطلبه. آخه من تا حالا مشهد نرفتم و دلم خيلي ميخواد !!!

پريشب همش ازمون ميپرسيد كه دوست داريد كي بريد؟؟ فرداي عروسي يا بعدش؟؟

 تو ذهنم حساب و كتاب ميكنم و دعا ميكنم كه شوهري بگه بعدش. آخه مراسم فرداي عروسي رو خيلي دوس دارم و مخصوصا اينكه دلم ميخواد اون روز خلعتي ها رو براشون ببريم. اما شوهري هيچي نميگه .

خيلي از اين كارش خوشم اومد . دلش نميخواد از هيچكس كمك بگيره و سعي ميكنه كه نسبت به خيلي از حرف ها بي تفاوت باشه. از همون اول هم، جوري باهام رفتار كرد كه هيچ توقعي از هيچكسي نداشته باشم. حتي از پدر و مادرامون !!!

آتليه اي كه باهاش قرار داد بستيم و قبلا هم اونجا كليپ اسپرت پر كرده بوديم، دوباره بهمون پيشنهاد داد كه كليپ اسپرت پر كنيم. استدلالش اينه كه اون كليپ چون ماله 2 سال پيش هس، يه كمكي قديمي شده . از طرفي ما اصلا نميخواستيم كه واسه مراسممون  كليپ بگيريم و پخش كنيم. چون هزينه هامون بالا ميرفت اما اونها خيلي اصرار دارن و ميخوان فقط هزينه يك سومش رو ازمون بگيرن و تو مراسممون پخشش كنن !!!

شوهري موافقه. ميگه ما الان جوون هستيم و بايد از اين فرصت ها استقبال كنيم . من نميدونم !!!

آخه الان هيچ كاري با موهام نميتونم بكنم. همه موهام بلند و يكدست شده. نميتونم هم كوتاهشون كنم و هر بلايي كه دلم خواس رو سرشون در بيارم.

انگار دل و دماغش رو ندارم.

شما اگه بوديد قبول ميكردي؟؟؟

احتمالا 5 شنبه با شوهري و جاري جونم ميريم واسه لباس عروس .اين قسمتش رو واقعا دوست دارم .


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



لباس عروس اسکارلتی !!!

پوشيدنش هيجان خاصي داشت. مخصوصا وقتي كه موقع ديدنم تو اون لباس سفيد ، برق چشمات  دلم رو ميلرزوند و بي اختيار يه لبخند روي لب هردومون نقش ميبست. و تو انگشتت رو پر ميدادي، يعني اينكه من با اون دامن پفي فر بخورم و ناز كنم.

بالاخره داره اون روزها ميرسه. روزهايي كه مدت ها انتظارش رو ميكشيديم. روزهايي كه هر دختري منتظرش هس. آرزوي پوشيدن لباس سپيد عروسي در كنار دامادي كه  عاشقانه دوستش داره.

لباس بخت من انتخاب شد. يه لباس اسكارلتي سفيد تقريبا ساده ، دامن تور و حرير پف دار  با یه لایه گیپور دانتل که به صورت کج از پشت و جلو دامن رد میشه !!!!

هموني بود كه واسه اولين بار پوشيدمش . هموني كه باعث شد اشك شوق بياد تو چشمات و به زبون بياري كه  سالها منتظر  بودي كه منو تو لباس عروس ببيني.

لباس هاي زيادي رو ديديم اما هيچكدوم مثل اون تو دلمون نبود. موقعي كه پوشيدمش خانم مزونيه با تحسين نگام كرد و گفت : شوهرت خيلي شيك و ساده پسنده. بهم گفت كه مثل پرنسس ها شدم و منم كيلي كيلو قند تو دلم آب ميشد.

قرار دادبسته شد و انشا ا... يك هفته قبل از مراسم ميرم واسه پرو نهايي و شب قبل از عروسي هم لباس رو تحويل ميگيرم.

شب موقع خواب، تو حياط خوابيديم. طاق باز. زير آسمون پر ستاره خدا. بغلم كردي و تو گوشم يواش يواش عاشقانه گفتي .

اين كه از حالا به بعد داريم وارد يه مرحله جديدي از زندگيمون ميشيم . بايد سعي كنيم تا اونجايي كه ميتونيم خوش بگذرونيم و شاد باشيم .

دلهره داريم. اينكه بعد از مراسم عروسيمون ، تقريبا خيلي از هيجان هامون تموم ميشه. هدفمون تا قبل از ازدواج، رسيدن به همديگه بود و از حالا به بعد بايد دنبال يه هدف عاليتر باشيم .

خونمون هم فعلا معلوم نيس كه كي تحويل بدن. گفتن نهايتا آخر شهريور يا اوايل مهر!!! اميدوارم كه  خيلي زودتر از اون چيزي كه فكرش رو ميكنيم بهمون تحويل بدن.

ماه عسل هم تصويب شد كه كجا بريم. انشا ا... اگه امام رضا بطلبه !!!!


تو ادامه مطلب چند تا مدل لباس عروس  اسكارلتي ميزارم واسه عزيزاني كه در شرف ازدواج هستن و مثل من نميدونستن كه لباس عروس اسكارلتي چي هس!!!


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



به قول مامانم کفش سیندرلاااااااااا !!!

چند روزه كه تو خودتي. كم حرف ميزني. كم ميخندي و ....

دلم همش نگرانته و از اين رفتارهات قلبم آزرده ميشه. هر از گاهي نگاهم ميكني و يه لبخند عميق روم ميپاشي كه فراموش كنم هيچ طوريت نيست .شايد من هميشه عادت كردم كه تو رو خندون و پر انرژي ببينم.

ميخوام  زياد پا پيت نشم. بزارم تا به قول معروف بري تو غار تنهاييت و هر وقت كه سنگ هات رو با خودت كندي بياي بيرون. من منتظرت ميمونم عزيزترينم.

تو اين گير و دار، خريد هامون ديگه مزيد برعلت شده. هر چي ميخريم تمومي نداره.

ديروز كفش عروس و مانتو خريدم. كفش سفيد پاشنه دار كه تقريبا همه شيراز رو گشتم تا پيدا كردم و يه مانتو شيك قرمز كه  كاملا بدون برنامه و گشتن پي در پي خريدم.

شوهري هم 3 تا انيميشن جديد خريد + يه عروسك دختر كوچولو واسه روي در اتاقمون .

اسمش رو گذاشتيم پونه .پونه دخترمونه. ديشب كلي بوس بوسيش كرديم.

اين روزا سعي داري كه تا اونجايي كه ميتوني فكرم رو به سمت چيزاي خوب بكشوني. يه پيشنهاد جادويي ميدي .

ميگي تو خونمون هر كدوممون دو تا جعبه داريم سايز جعبه كفش!!! يكيش ماله منه و يكيش هم مال  تو . تو خونمون جعبه ها بايد جاي خاصي داشته باشن. تو اين جعبه ها ميتونيم  كادو هايي كه واسه هم ميخريم رو بزاريم. تقريبا هر روز بايد به اين جعبه سر بزنيم و همديگه رو سوپرايز كنيم. البته لازم نيس كه هديه هامون خيلي خاص باشه. گاهي وقتا يه  رنگارنگ  يا پاستيل هم ميتونه بي نهايت سوپرايزمون كنه .

از پيشنهادت خوشم مياد و به اون روزا فكر ميكنم. روزهاي شيريني در انتظارمونه.

از خريد هامون  بلوز و شلوار واسه شما و لباس روز پاتختي من مونده. كه انشا ا... تا هفته ديگه ترتيبش رو ميديم.

دنبال هتل واسه شب عروسيمون ميگردم. قيمت هاشون از شبي 130 شروع ميشه تا 190. اما بديش به اين هست كه ساعت تحويل اتاق از 14 امروز تا 14 روز بعد كه اين واسه ما خوب نيس.

نميدونم چيكار كنيم. از خونمون هم هنوز خبري نيس !!!


چند روز پيش، يكي از همكارام دو تا سر كليدي بهم داد. يكيش قرمز و يكيش هم مشكي. واسه من و تو .به همكارم ميگم من سر كليدي دارم. ميگه اين فرق داره. اين واسه  سوويچ ماشينتون هس. كلــــــــــــــــــــــــــــي ذوق ميكنم و به ماشين رويايممون فكر ميكنم.

ميدونم كه خيلي زود خدا بهمون ميدتش!!!


به مامانم میگم دیشب رفتم کفش خریدم. خیلی سخت گیرم اومد. میخنده و میگه کفش سیندرلا سختی کشیدن هم داره!!!


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



یه جفت چشم عاشق براق که همه زندگی منه !!!

بالاخره به حرف اومدي. اونم بعد از يه بگو مگوي يك ساعته و اشك ريختن هاي من تو رختخواب و ......ساعت 1 نيمه شب.

از دغده هاي اين روزات گفتي. از سردرگمي هات. از اينكه يه ماه ديگه عروسيمون هس و هنوز تكليف خونمون مشخص نيس. اينكه دوست نداري اول زندگيه قشنگي كه قولش رو مردونه بهم دادي اينجوري شروع بشه. دلت ميخواد بريم تو خونه خودمون تا من اونجا آرامش داشته باشم. آرامشي كه دادنش به من رو وظيفه مسلم خودت ميدوني .

اينكه ميخواي از پس همه مسئوليت هايي كه رو دوشت هس به خوبي بر بياي. از پس هزينه هامون ، از اينكه ديگه داريم رو پاي خودمون واي ميسيم و ميخوايم كه مستقل بشيم .

 از اينكه هنوز در مورد كار و حقوقت مطمئن نيستي  و ................... .

اين حرف ها رو در حالي داشتي ميگفتي كه صورتت كنار گوشم بود، ته ريشت تو صورتم فرو ميرفت و حرم گرم نفس هات گردنم رو نوازش  ميكرد و دلم رو زير و رووو .

و من توي تك تك اون لحظه ها ميخواستم صبورانه به حرفات گوش بدم و با همه وجودم بهت بيشتر و بیشتر افتخار كنم. به اينكه تو شوهرمي . تويي كه  همه اين حرف ها رو ازم پنهون ميكني تا اين روزا كمتر فكرم اينور و اونور سرك بكشه و پريشون شه . اينكه نميخواي اميد مني كه با همه وجودم بهت تكيه كردم رو نا اميد كني برام قابل تقديره !!!

اما عزيزتر از جونم ، من حاضر نيستم اين نگراني ها رو تو وجود تو ببينم و دم نزنم. تو پاره وجود مني . اينو بدون كه من و تو هميشه بايد با هم باشيم . چه تو خوشحالي هامون و چه تو ناراحتي هامون .

خوشحالم كه زندگيم رو دارم با مردي همچون تو شروع ميكنم . تويي كه نارحتي رو از تو چشمام میخونی و بلدي چه جوري به لبخند تبديلش كني .

ديروز كه داشتم كفش عروسيمون رو نشون مامان و بابام ميدادم ، يه آن حس كردم كه زير نگاه كسي هستم. سرم رو كه بلند كردم.، يه جفت چشم براق عاشق ديدم كه داره منو نگاه ميكنه و رو لباش خنده هس . نميدونم چرا اما خجالت كشيدم و سريع از پله ها اومدم بالا. صدات رو شنيدم كه داشتي به مامانم ميگفتي؟ كفشاش قششنگه؟؟؟ كلي واسه پيدا كردنش گشتيم تو خيابونااااااااا

منم که تو دلم قند آب میشد اساسی !!!


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



30 روز مونده به عروسی !!!

افتاديم رو دوره افطاري خورون !!! با اين تفاوت كه مراسم هاي افطاري امسال يه جورايي مراسم پاگشاي پسر خاله هم ميشه .

سه شنبه شب خونه مادر شوهري دعوت بوديم . من و جاري به سال يه كوزت واقعي ظرف شستيم .

واااااااااااااااي زن پسر خالم بي نهايت كم رو هس. اصلا نه حرف ميزنه و نه غذا ميخوره .

تو اين دوره زمونه از اين عروسا كم پيدا ميشه. والاااااااااااااااا !!!!

5 شنبه شب هم همه خانواده خونه ما دعوت داشتن. ظهر كه ميخواستم برم خونه ، طي يه اس ام اس انتهاري ازم خواستي كه با هم بريم خونه . بهم گفتي كه يه سوپرايز هم واسم داري.

منم كه از خدا خواسته لبلم قد يه اقيانوس  باز شد از خوشحالييييي .

روزايي كه عاشقي ، از همه بند بند وجودت حست رو لمس ميكنم . چشمات برق ميزنه ، دستات بي نهايت نرم و لطيف ميشه ، لپات خوشمزه و گردالي ميشه .

.وقتي اومدي هيچي تو دستات نبود. بهت گفتم سوپرايزت رو يادت رفت بياري؟ گفتي : نه . منم  پيش خودم فكر كردم كه حتما حقوقي چيزي گرفتي. ته دلم هي مالش ميرفت .

تا رفتيم خونه پريدم تو حمام. مامانم هم هي نق ميزد كه مگه قول نداده بودي كمكم سالاد درست كني .

اينجا بود كه تو عرض اندام كردي و به مامانم پيشنهاد دادي كه خودت سالاد رو درست كني .

از حمام اومدم بيرون و خوشكلاسيون و يه لباس نو !!! كلي ذوق زده شدي.  مادر شوهري هم كلي تعريفم رو كرد و منم هي مدام قد ميكشيدم .

سوپرایزت هم این بود که عکس  هام رو گذاشته بودی والپیرپر گوشیت !!!


ديروز عصر اومدي دنبالم تا هم بريم خونمون رو ببينيم و هم اينكه بعدش بريم افطاري زيتون .

بالاخره فهميديم كه واحدمون كدومه. تو ارتفاع واقع شده و جلوش هم محوطه سبز هس با يه آسمون رنگي و كوه هاي خوشكل !!!

تو هم مدام تو زمستون و بهار تصورش میکردی و مشاهدات رو به من میگفتی .

خونمون هنوز خيلي كار داره. تازه ميخواستن شروع كنن به نقاشي كردن ديوار ها . اتاق خواب رو آبي كمرنگ ميكردن، سالن رو تقريبا خردلي و سقف ها هم كه سفيد !!! تو هم كه همش با پنجره هاي دو جدارش ور ميرفتي و اطلاعاتت رو به رخ من ميكشيدي.

ذوق مرگ شده بوديم اساسيييييييييييييييييييي .

اما بعدش كلي حال گيري شد. آخه  اينطور كه معلومه تحويل خونه احتمالا ميافته آخر مهر ماه .!!!

البته مطمئنم كه حتما حكمتي داره. مثلا اينكه بتونيم تو اين دو ماه يه وسيله اي بخريم تا وقتي ميريم تو خونمون اذيت نشيم و از اين جور فكرااااااااااا


ديشب هم كه افطاري زيتون دعوت بوديم با موسيقي زنده. پاگشاي دو تا عروس دوماد بودن كه با ما ميشدن 3 تا. همه ميخنديدن و دست و كل ميزنن و خواننده هم اهنگ هاي واسونك ميخوند.

خيلي حال داد. شوهري خوراك شكاري خورد .خوشمزه بود. شب هم کلی اذیت های رختخوابی کردیم. سر اینکه تو میخواستی مسابقات المپیک کشتی رو نگاه کنی و من و یه ساعت منتظر خودت گذاشتی


امروز با مامان ميرم خريد لباس پاتختي و چمدون !!!

احتمالا با دوستام ميخوايم بريم كلاس رقص !!!


۳۰ روز تا عروسیمون مونده. یه حس خیلی خاص دارم .


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



به اميد خدا يه ماه ديگه تو همچين روزي .........................!!!!

حسم خيلي خاصه  . ته دلم يه دلشوره خيلي شيرينه .

به اندازه همه عمرم امروز عاشقم .

خوشحالم كه حسم رو درك ميكني .

خدا كنه مامانم بزاره امشب بيام پيشت .

به بودن در كنارت احتياج دارم .

عاشقتمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو بهترين شوهر دنيايي !!!


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



بی عنوان !!!

داداشت پيشنهاد داد كه شب عروسيمون بريم خونشون. مامانت هم گفت اتاقت رو نقاشي ميكنيم تا تميز و مرتب بشه، بعدش هم تزيينش ميكنيم واسه اون شب. اما منو تو مخالفيم. دلمون نميخواد كه بهترين شب زندگيمون رو خونه ديگرون بگذرونيم.

هتل هم واقعا ظلمه. هم قيمتش زياده و هم زمانش كمه !!!

تو اين يه هفته اي كه گذشت همش بهم ميگفتي دارم در مورد متل پرس و جو ميكنم تا اينكه ديشب بهم گفتي چه فكري تو كلته. ميخواي به يكي از دوستات پيشنهاد بدي كه خونش رو به مدت سه ماه به ما اجراه بده.

البته اصلا نميدونيم كه تا الان خونش رو اجاره داده يا نه و اينكه مطمئن نيستيم كه قبول كنه و يه قيمتي واسه اجاره بگه كه به پول ما بخوره !!!

 اما خوشحالم از اين بابت. خيلي سختمه كه چند ماه اول زندگيمون رو تو خونه خودمون نباشيم. نه تو خونه خودمون آرامش دارم و نه تو خونه شما !!!

خونه ما بزرگه اما اگه بخوايم اونجا زندگي كنيم ، مطمئنم كه مامانم تو خيلي چيزا دخالت ميكنه . سلايق من و تو زمين تا اسمون با خونواده هامون فرق داره. حتي واسه ديدن يه برنامه تلويزيون هم با هم به تفاهم نميرسيم. خونه ما كه همش يا برنامه كودك هست يا فيلم هاي مسخره ماهواره، خونه شما هم كه همش اخبار ورزشي و فوتبال و مسابقه . نه اختيار بيرون رفتن هامون رو داريم، نه خورد و خوراكمون رو ، نه بهداشت و پاكيزگيمون و خيلي چيزاي ديگه كه با مرور كردنشون ذهنم صوت ميكشه.

واي خدا يعني چي ميخواد بشه !!!

اميدوارم دركم كنين. اين روزها اين قضه خيلي رو اعصابمه. من همش دنبال ارامشم. ارامشي كه نه تو خونه مادريم دارم و نه تو خونه شما !!

هرچي باشه مامان هامون با هم خواهر هستن و منو تو خوب به روحياتشون آشنا هستيم !!!

ميدوني شوهري ؟؟؟ هرچي از اين حرف و حديث ها و خونواده هامون دورتر باشيم برامون بهتره.

خدايا خودت كمكمون كن .

راستي هم چمدون خريدم و هم لباس پاتختي .

ببخش كه اين روزا همش بهت پيله ميكنم. ميدونم كه تلخم. شرمنده ات هستم عزيزم. فقط همينو ميتونم بگم

نمیدونم چرا این روزا همش منتظرم که محبتت رو توی کاغذ کادوی خوشکل بپیچی و بهم هدیه کنی. غافل از اینکه به قول خودت تو محبتت رو کادو نیمنی . میپیچیش توی یه روزنامه و بهم میدیش.

این حرف دیشبت بود که خیلی به دلم نشست. لازم بود چشمام رو باز کنم.


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



قاصدک آرزوهای من !!!

با اينكه بهم گفته بودي كه زياد در مورد قضيه خونه دوستت اميدوار نباشم ، اما بودم !!! از اونروز انگار مشكلاتي كه ممكن بود تو اين چند ماهي كه قراره با خونواده هامون زندگي كنيم ، برامون پيش بیاد رو مرور ميكردم و مشكلات مدام بزرگ و بزرگتر ميشدن.  تا جايي كه تصميم ميگرفتم هرجور شه عروسي رو بندازم عقب تر اما به جاش مطمئن باشم كه ميريم تو خونمون  .

مامانم كه هيچ جوره زير بار عقب تر انداختن تاريخ مراسم نرفت . تو هم ديشب خبر دادي كه دوستت چند ماهي ميشه كه خونش رو داده اجاره و اين بود كه من يهو پكيدم .

هر بار كه ميرفتم تو اتاقم و وسايل چيده شدم رو اون گوشه ميديم ، بغضم ميگرفت. نميدوني كه چقدر تو ذهنم جهيزيه ام رو چيدم و هي جاهاشون رو تغيير دادم. نميدوني چقدر خودم رو در حاليكه داشتم خونمون رو تميز ميكردم ، حس كردم. چقدر تو رويام تو آشپزخونمون غذا پختم  و چقدر جلوي ميز ارايشم نشستم و موهاي خيسم رو كه از حمام در اومده بودم  رو خشك كردم.

آره توهم زدم. یه توهم  خيلي شيرين .

شوهري من 8 سالي ميشه كه منتظر عروسيمون هستم .يه سال و نيمي ميشه كه شروع كردم به خريد جهيزيه و 6 ماهي هست كه همه چيز رو خريدم و همش بهشون سر ميزنم كه مبادا خاك بگيرن. مبل ها رو بالا پايين ميكنم كه پفشون كم نشه . اما تا كي؟؟؟

خسته شدم به خدا . دلم ميخواس كه اول زندگيم رو تو خونه خودمون باشم. همون جايي كه تا هر وقت دلم خواست روي روتختي سفيد ساتنمون پروانه اي بخوابم . هر لباسي دوست داشتم بپوشم . هرچقدر دلم خواس شيطنت كنم و با صداي بلند بخندم و از سر و كولت بالا برم  . دوشنبه ها كه از خونه معلمت دير مياي ، پشت در از ترس خوابم نبره تا تو بياي . تو حموم بلند بلند آواز بخونم و اصلا دو تايي بريم آب بازي تا صداي جيغ جيغ  و خنده من  گوشمون رو كر كنه .

دلم ميخواس از خونه خودمون بريم مهموني پاگشا .

از همه بيشتر دلم واسه نقشه هايي كه برای 17 ابانمون كشيدم ميسوزه . چقدر ذوق داشتم كه امسال 17 آبان تو خونه خودمون هستيم و ميتونم با نقشه هام سوپرايزت كنم .

دلم سكوت و آرامش ميخواد .

میدونم که آبم با خونواده تو یه جوب نمیره. مخصوصا خونواده خودم. البته اونا هم حق دارن. خسته شدن از این وضعیت .

نمیخوام اول زندگیمون عروس و دوماد سر خونه باشیم.

خدايا كمك كن  قاصدک آرزوهام پرپر نشه. خدايا خودت خوب ميدوني كه چقدر منتظر اين روزا بودم.


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



راهنمایی

با رابط خونمون تماس گرفتم و شرايطمون رو براش گفتم. نظرش اين بود كه احتمالا مهر يا آبان خونه رو تحويل ميدن !!!

ديروز با هم رفتيم تا خونه واسه رهن و اجاره ببينيم. چون همه پولمون رو داديم واسه خريد خونه ديگه زياد پول نداريم و با اون مبلغي كه ما داشتيم ، خونه هاي خيلي كوچيم و نامرتب گيرمون مياومد . طوریکه اصلا نمیتونستم همه وسایلم رو تو اون خونه ها بچینم .

تقريبا بي خيالش شديم. تصميم گرفتيم اين دو ماه رو بريم خونه مادرشوهري و به جاش پولمون رو پس انداز کنیم واسه خریدن پکیج و رادیاتور واسه خونه .

خونه مادروشوهري دوبلكس هس. يه خوابش پايينه كه اتاق مادرشوهري هس و دو خوابش بالا. يكيش اتاق شوهريه و يكي ديگش برادر شوهري. كه از اول مهر برادر شوهري ميره تهران دانشگاه. يعني دو تا اتاق 12 متري!!!

به نظرتون تخت خواب و كمدم رو ببرم يا نه؟؟ اخه بايد همه لباس ها و كيف و كفشم رو ببرم كه اين همه وسايل تو كمد شوهري جا نميشه.

از طرفي به نظرتون اگه تختم رو ببرم ، از چشم نميافته؟؟؟

يه دلم ميگه ببر. هرچي كه باشه نو عروسم و اينجوري اتاقمون هر چند واسه دو ماه قشنگتر ميشه و يه دل ديگم ميگه نه .!!!

تو رو خدا راهنماييم كنيد.

ديشب خيلي مهربون بودي و بينهايت واسم شروع زندگي مشتركمون لاو ميتركوندي .

کلی ایده قشنگ واسه خونمون داشتی که بهم نمیگی تا سوپرایز بشم .

مرسي كه با حرفات بهم دلداري ميدي !!! شايد اگه عاشقت نبودم ، هيچوقت اين كار رو نميكردم .


21 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



در بــرابــر خــدا
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا



فروغ فزخزاد

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



خانه ی دوست کجاست؟!!!

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو

هرکسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند

شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن
یک دل بی‌رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار

می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



وصیت نامه ای جالب منسوب به "وحشی بافقی"


روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مـــی انـــگور کنیــــد

مزد غـسـال مــرا سیــــر شـــرابــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مـــــــزارم مــگــذاریــد بـیــاید واعــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حـــافـــظ

جای تلقــیـن به بــالای سرم دف بـــزنیــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیــد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبــرم بنویـسیــد وفـــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت





17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



به گوش بسته می‌خوانی!!!

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟

نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

******

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،

که از شرم نبود شاد‌پیغامی،

میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟

نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند

چیزی نمی‌خواهد

******

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،

تلاوت کرده با تدبیر؟

******

تو از خورشید پرسیدی، چرا

بی‌منت و با مهر می‌تابد؟

تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟

تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی

از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

******

تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟

تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟

تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟

و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

******

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

******

تو آیا هیچ می‌دانی،

اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟

نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

******

تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟

جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

******

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،

تو آیا جمله می‌سازی؟

******

نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!

که فردا می‌رسد پیغام شادی!

یک نفر با اسب می‌آید!

و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!

******

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟

چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟

نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟

******

نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟

******

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟

ز خود پرسیده‌ام در تو!

که عاشق بوده‌ام آیا!!؟

جوابش را تو هم، البته می‌دانی

سکوت مانده بر لب را

تو هم ای من!

به گوش بسته می‌خوانی

به گوش بسته می‌خوانی

 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



تقدیم به بعضی ها که زیادی دچار خودبرتر بینی شدند!!!

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



خودش میدونه این مطلبو واسه چی گذاشتم!!!

ادب مرد به ز دولت اوست


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



مترسک ها!!!
 

در زندگی ، روزهایی هستند..........

که از شب تا صــــــــــــبح فقط خوابِ بیداری را میبینی....!

و روز که میشود / تا شب ، ده ها بــــــار میمیری !
به همین راحتی.............. / مترسک ها ایستاده میخوابند !
پیــــر میشوند.....
و
میمیرند!


مترسک دیونه
------------------
نوشته های تنهایی مترسک


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



تو را...!!!

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هيچ وقت نريخت

لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خيال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطربوی لاله های وحشی

به خاطر گونه زرين آفتاب گردان

براي بنفشيه بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جاي همه کسانی که نديده ام دوست می دارم

تورا برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شيرين خاطره ها دوست می دارم

تورا به اندازه همه کسانی که نخواهم ديد دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ستاره های آسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زيسته ام ...دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفي که آب می شود و برای نخستين گناه

تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جاي تمام کساني که دوست نمی دارم...دوست می دارم.

 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



زندان!!!

مرد زندانی میخندد شاید به زندان بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما ، به راستی زندان در کدام سمت میله ها است؟

ارنستو چگورا


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



به بهانه ی سالگرد حسین پناهی عزیز!!!
 

اولین نقطه ای که از مرکز کائنات گریخت

و بر خلاف محورش به چرخش در آمد ، سر من بود!

من اولین قابله ای هستم که ناف شیری را بریده است !

اولین آواز را من خواندم ،

برای زنی که در هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ،

تنها نارگیل شامم را قاپیدُ برد !

من اولین کسی هستم که از چشم زنی ترسیده است !

من ماگدالینم ! غول تماشا !

کاشف دلُ فندقُ سنگ آتش زنه !

سپهر را من نیلگون شناختم !

چرا که همرنگ هوس های نا محدودِ من بوده !

خدا ، کران بیکرانۀ شکوهِ پرستش من بود

و شیطان ، اسطورۀ تنهائی اندیشه های هولناک من !

اولین دستی که خوشه اولین انگور را چید دستِ من بود !

کفش ، ابتکار پرسه های من بود

و چتر ، ابداع بی سامانی هایم !

هندسه ! شطرنج سکوت من بود

و رنگ ، تعبیر دل تنگی هایم !

من اولین کسی هستم که ،

در دایره صدای پرنده یی بر سرگردانی خود خندیده است !

من اولین سیاه مستِ زمینم !

هر چرخی که می بینید ،

بر محور ِ شراره های  شور عشق  من می چرخد !

آه را من به دریا آموختم !

من ماگدالینم !

پوشیده در پوستِ خرس

و معطر به چربی ِ وال !

سرم به بوتۀ خشکِ گونی مانند است ،

با این همه هزار خورشیدُ ماهُ زمین را

یک جا در آن می چرخانم !

اولین اشک را من ریختم ،

بر جنازۀ زنی که غوطه ور در شیرُ خون

کنار نارگیلی مُرده بود !

بی هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ... !


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



خسته ام....

انقدر

انقدر

انقدر

سنگینم از نگفتن،

که با گفتن هم سبک نمیشوم ...................


زندگی تلخ ترین خواب من است...

خسته ام....

خسته از این خواب بلند...


سفارش

از دست تو رنجیدمو چیزی نگفتنم


با دیگران بودنتو دیدمو چیزی نگفتم


كلی سفارش كرده بودی من نفهمم


این نكته رو فهمیدمو چیزی نگفتم




17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



زندگي زيباست
زندگي زيباست
زشتي هاي آن تقصير ماست
در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست
زندگی آب روانی است روان می گذرد
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
                           


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



طنز6
بیچاره!!

432069_475878255756708_1482508545_n.jpg


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



يک جای دنج

دلم يک جای دنج ميخواهد

 

آرام و بی تنش

 

جايي بايد باشد غير از اين کنج تنهايي !

 

تا آدم گاهی آنجا آرام بگيرد....!

 

مثلا....       قلب تو

 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



ترین ها
دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن. 
زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش. 
زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش. 
ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟ 
موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو. 
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس. 
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن. 
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود. 
سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد. 
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش. 
تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن. 
کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر. 
صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش. 
بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر. 
ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن. 
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"است... راز زیبائی در آن نهفته است. 
تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست. 
رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان. 
تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده. 
محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است. 
....
و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است... پس پیش به سوی آن


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



میدان ازادی


اگر به عکس میدان آزادی از بالا دقت کرده باشین میدان آزادی به صورت یک صلیب کاملا” مدرن انگلیسی ساخته شده.

گفته شده در دوره پهلوی وقتی این میدان توسط یه مهندس خارجی ساخته شد بعد از اینکه فهمیدن قضیه از چه قراره خود شاه اون مهندس رو در میدان آزادی دار زد.
وای نگن سیاسیه دارم بزنن

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



من و خدا
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
-------------------------------
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است . بدن تو موقتی است
------------------------------
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه
شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است
------------------------------
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت می دهم  خوشبختی به خودت بستگی دارد
------------------------------
من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
------------------------------
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
------------------------------
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
------------------------------
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



از تو نمی گذرم ....
از تو نمی گذرم ..... هيچوقت . . . 

 

نه به خاطر دروغهايت ، نه به خاطر چرب زبانيهايي که ميکردی و ......

 

نه بخاطر خيانتت به من ......

 

فقط و فقط بخاطر دلی جوان که بی گناه شکست و دور انداخته

 

شد................


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



یاامااااااام زمان....
یاامااااااام زمان.....
.
.
.


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



بی رحم ترین عناصر
عطرها و آهنگ ها بی رحم ترین عناصر زمینند

بی انکه بخواهی ....

می برندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی

tender_hands_by_elenadudina-d3air0f.jpg


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



یاد تو...

دیشب من بودم وشب بود و یاد تو،

 دیشب فاصله میان من وپنجره

 و شب را تنها یاد تو پرکرده بود...

  دیشب سجاده سپید نیازم رادر حرمش گسترده بودم

 وتمام فرشتگان را به بزم عاشقانه ام دعوت کرده بودم...

 اي كه زندگي ام را با نگاهت روشن كردي

 و سر فصل زيباي زندگي را با كلمه عشق آغاز كردي

 اي كه همچو ساحل آرامي هستي در درياي طوفاني دلم

و ناخدايي براي كشتي رها شده در طوفاني از امواج

 حال چون هميشه سفره آسمانت را براي اين دل تنگ بگشا

 كه مرا به تو نياز است

                                                                                                                 

 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



ناجب قلبم...

بیا ای ناجی قلبم
بی تو قلب من شکسته
این همون دل شکسته است که به انتظار نشسته
ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم
عاشقم،عاشقترینم
بگو که اینو میدونم
حالا که از عشقت دیوونم
بگو که با تو می مونم
ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم
می خوام از دست تو گهواره بسازم
سر بزارم روی دستات به سعادتم بنازم
می خوام اون چشمای دریایی رو آیینه کنم
با نگاهت توی چشمام دردمو تازه کنم
تو که نیستی دنیا تاریکه برای دل خسته ام
بی تو من تنهای تنهام
دل به خلوت تو بسته ام...

ღღღღღღღღღi love youღღღღღღღღღ

چشمان مهربان تو مینویسم

 
حکایت بی انتهای عشق را


تا بدانی که محبت وعشق را


در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم

 
به پاکی چشمانت قسم که تا ابد دوستت دارم
...

ღღღღღღღღღi love youღღღღღღღღღ


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



گل.....

 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



دیونه...
بمون بمون که موندنت لحظه ی آغاز منه

بدون بدون که عشق تو شروع پرواز منه

ببین که با هر نفست دنیا برام تازه میشه

لذت دیدن تو با دنیا هم اندازه میشه

بذار تو دستاتو روی تنم که تن پوش منه

تمام ذرات تنم عشقتو فریاد می زنه

 عزيزم٬ تا زنده ام٬ تا هميشه عاشق ديوونت ميمونم

تو عشق ناز و مهربون خودمی تا هميشه

                                                                                                     


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



چشم نخوری انشااله
بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ

لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ...

                                          


 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



.........

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



دوستت دارم

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



حس شیرین با تو بودن..

 

چقدر شيرين است با تو بودن

در آغوش تو آرام گرفتن

با بوسه اي از لبانت به اوج عشق

رسيدن …

زندگي ام فقط با تو زيباست

تويي كه دنياي من

وجود مني..تويي كه تنها دليل تپيدن قلب مني…
هر لحظه كه مي گذرد بيشتر به زيبايي عشقمان پي مي برم..

به راستي كه عشق ما زيباترين عشق دنياست ....

ما با هم كامل ميشويم

فقط در كنار هم معنا پيدا مي كنيم..

باهم به شيريني زندگي پي ميبيريم

باهم زندگي مي كنيم

با هم به اوج عشق مي رسيم تاهميشه!
عزيزدلم!بودن تو بودن من است..

فقط ميتوانم بگويم:بي نهايت تر ازبينهايت عاشقتم! 


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



تورودارم...

17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی



عشق من.......


عشق                                         بيداد   من

باختن                  يعني                     لحظه                 عشق

جان                         سرزمين           يعني                           يعني

زندگي                                   پاک   عشق                                 ليلي و

قمار                                           من                                       مجنون

در                              عشق يعني ...           شدن

ساختن                                                                                 عشق

دل                                                                                   يعني

كلبه                                                                        وامق و

يعني                                                                   عذرا

عشق                                                           شدن

  من                                                عشق

 فرداي                                     يعني

  كودك                            مسجد

  يعني               الاقصي

عشق     من  

عشق                                         آميختن                                      افروختن

يعني                                به هم           عشق                              سوختن

چشمهاي                        يكجا                    يعني                          كردن

پر ز                 و غم                            دردهاي             گريه

خون/ درد                                                   بيشمار

  عشق                                   من   

    يعني                            الاسرار   

    كلبه                   مخزن  


17 مرداد 1391برچسب:, توسط اصغر فرهادی